تحقیق بررسي شعر نو( نيمايي) 18 ص
دسته بندي :
دانش آموزی و دانشجویی »
دانلود تحقیق
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..DOC) ( قابل ويرايش و آماده پرينت )
تعداد صفحه : 33 صفحه
قسمتی از متن word (..DOC) :
1
فهرست موضوع: بررسي شعر نو( نيمايي)
عنوان
زبان شعر نو( نيمايي)
گذري بر ابهام در شعر نو
ويژگي ها و سويه هاي مدرن
نوآوري نحوي در شعر نو
داستان پردازي اشعار شعر نو
زبان شعر نو( نيمايي)
2
پيدات زبان گفتار و زبان شعر دراجزاء با يکديگر وجه اشتراک دارند. در هر دو نحوه ي بيان« واژه» عنصر اساسي و بنيادين است. اصولاً زبان از ترکيب و هم نشيني واژگان در يک ساختار منظم بوجود مي آيد. ليکن آنچه مرز ميان اين دو نحوه ي بيان است شکل برخورد گوينده( يا شاعي با واژه برخورد واژه ها با يکديگر در شعر و کارکرد خاص آنها مي باشد. گفته شد« برخورد واژه ها در شعر» زيرا« اگر ميان واژه ها برخوردي نباشد، شعر بوجود نمي آيد. شعر از زبان فراتر رفته، قواد آن را در هم مي ريزد ميان واژگاه جابجايي پيش مي آيد اين، يعني برخورد واژه ها1- محمد حقوقی، شعر و شاعران، ص 2-341
2- محمد تقی غیاثی سبک شناسی ساختار، ص 16
که موجد ساختاري به نام شعر است. در زبان گفتار صرفاً يک نشانه ااست به اشيايي آنکه تصوير شوند گفته مي شوند. گوينده در زبان گفتار آنها را به نام مي خواند بي آنکه نشاني نشان دهد. ليکن در زبان شعر، واژه نام شيء نيست، خودشيء است و شاعر بي آنکه بگويد نشان مي دهد و مخاطب بجاي آنکه بشوند مي بيند. فرانسيس پونژ
4
3- Francis Ponge (1899-1988) شاعر فرانسوی
مي گويد:
« هرگز واژهاي را از نزديک ديده ايد؟ واژه اي را برداريد ؟ خوب بچرخانيد و به حالتهاي مختلف درآوريد تا عين مصداق خود شود.» خود پونژ واژه ي « کروش»Croche (= کوزه) را مورد بررسي شاعرانه قرار داد و ادعا کرد که هر صرف اين واژه بيانگر جايي از کوره ي گلي است. بعقيده او هيچ واژه ي ديگري رنگ کوزه ندارد. اين است جايگاه واژه در شعر.
آنچه مسلم است اين است که شعر هنري زباني است مثل زبان از عناصري چون واژه و لحن در يک ساختار دقيق ساخته شده و از اين نظر نيز از جهات صوري، کاملاً مطنبق با زبان گفتار است. و اگر آن 2 سطح را بنگريم کاملاً يکي شان مي يابيم، زيرا هر دو از ابزار و مصالح مشترکي شکل گرفته اند، فقط با نگريستن از ديگرسو، با چشماني که طور ديگري ببيند، مي توان شکاف عميقي و فاصله ميان آن دو نحوه بيان را دريافت. واژه در زبان گفتار يک علامت است و در شعر معنا. ساختار در زبان گفتار- اگر باشد- زائيده ي تصادف با مصالحي ا ز تسامح است؛ و ساختار در شعر، نتيجه ي هوشمندي ب ابزاري از ذوق و زيبايي است؛ و گاه چنان نظام مند که نتوان خشتي را جاي خشتي نهاد بي آنکه به معماري زيياشناختي آن آسيبي وارد شود.
4
مختصر آنکه زبان شعر معاني خاص را ر هم مي ريزد تا از مستقيم گويي بگريزد و انتقال دهنده ي معناهايي باشد که در ذهن شاعر به بلوغ رسيده است. و از اين نظر،نه تنها با زبان گفتار که با زبان علم نيز که بخاطر دقت و تأکيد ناشي از روح علمي و تحقيقي، نافي رمزگويي و تعدد و تنوع معاني است، متفاوت است.
اساساً فرق علم و کشفيات علمي با تجربه هاي شعري در اين است که تجربه هاي علمي در شعر ضدترين لحظه ها شکل مي گيرند و حال آنکه شاعر در ناخودآگاه ترين لحظه هاي خود دست به تجربه و کشف مي زند. اين حقيقت را مولوي به زيبايي گوشزد مي کند:
تو مپندار که من شعر به خود مي گويم
تا که هشيارم و بيدار يک دم نزنم