تحقیق اختلالات رفتاري
دسته بندي :
دانش آموزی و دانشجویی »
دانلود تحقیق
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ويرايش و آماده پرينت )
تعداد صفحه : 41 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
انـجـمـن حـمـايـت و يـاري آسـيـب ديـدگـان اجـتـمـاعـي
احــيــا ارزشــهــا
خلاصه سخنراني آقاي دكتر پيران
موضـوع سخنرانـي : "جامعـه آنوميـك و بحـران هويت جوانـان"
اين سخنراني مبتني بر يافته هاي پژوهشي كه بر روي 210 نوجوان و جوان انجام گرفته، تنظيم شده است.
مفاهيم“جامعه آنوميك” و“هويت” هر دو مفهوم از مفاهيم مناقشه برانگيز علوم اجتماعي به خصوص روان شناسي است. در ابتدا لازم است خلاصه اي از سير تاريخي اين دو مفهوم بيان گردد.
آنومي چيست؟ آنوميا در يونان باستان به معناي فاقد قانون ( ناعادلانه)، بي اخلاقي( غيرقابل ارزشيابي با اخلاق) به كار برده شده است. در تعابير مختلفي كه از اين مفهوم شده نوعي اغتشاش و بي نظمي است كه بالاخره نمي توان پي برد كه بار مثبت دارد يا بار منفي. زيرا گرچه در بيشتر متون منفي به كار مي رود ولي جاهايي نشان دهنده يك جريان ساخت شكنانه است، مثل اينكه يك سنتي را مي شكند، يك بندي را پاره مي كند و يا قيدي را آزاد مي كند كه نهايتا برداشتي مثبت است. رد پاي آنومي را در متون ايراني نيز مي توانيم به خوبي پيدا كنيم، خصوصا در عرفان. در قرن شانزدهم و هفدهم در يونان و روم به معني بي اعتنايي به قانون ازلي و بي توجهي به قانون الهي تعبير شده است. ژان ماري گويو از آن به معناي مثبت استفاده ميكند و معتقد است از يك نظر يك “ضداجتماعي”، به آينده ايده آل توجه دارد. ولي دوركهايم جامعه شناس فرانسوي در نقد نظريه ژان گويو به آن معناي منفي مي دهد. در دو كتاب او تقسيم كار در جامعه (1893) و سپس كتاب خودكشي (1897) رد پاي اين واژه را مي بينيم، كه در برگيرنده حالت يا صفتي است كه در آن مجموعه اي از قواعد حاكم بر كاركردهاي اجتماعي مفقود شده است. به نظر دوركهايم علت اصلي وقوع حالت آنوميك، سرعت شتابان صنعتي شدن است. منافع متضاد طبقات و گروه هاي اجتماعي، زماني براي رسيدن به تعادل ندارد و هيچ كس جاي خودش نيست. دروكهايم اشاره مي كند كه شهري شدن باعث مي شود نيازهاي كاركردن افزايش پيدا كند، ولي شرايط تشفي اين نيازها وجود ندارد. او در مورد ازدياد خودكشي در چنين حالتي مي گويد، آنومي حالت و وضعيتي از محيط اجتماعي است كه بر اساس كاركرد اين محيط اجتماعي نرخ خودكشي افزايش پيدا مي كند. اين اوضاع و شرايط گوياي بهم ريختن قواعد تنظيم كننده جامعه است. اين مفاهيم اشاره دارد به اين كه جامعه داراي قواعد تنظيم كننده است، بعد از طي يك دوره بحراني به تعادل مي رسد و تعادل را باز توليد مي كند. وي از دو نوع آنومي اقتصادي و آنومي خانواده سخن مي گويد. وي مي گويد آنومي اقتصادي حاكي از فروپاشي چارچوب ارزشهاي پذيرفته شده اي است كه چشم داشت ها را به ثبات مي گراياند. يعني جامعه قواعدي دارد كه چشم داشت هاي آدمي را تنظيم مي كند. وي در مورد آنومي اقتصادي مي گويد: شرايطي است كه آرزوهاي بي پايان به هر قيمت تجويز مي گردد و براي آنها هيچ توجيه عقلاني ارزشي يا دلايلي مبتني بر توانمندي نمي توان ارائه كرد. شرايطي كه در نبود قاعده خود قاعده مند شده است و آدميان قربانيان شرايطي هستند كه در تب و تاب به كف آوردن آروزهاي بي پايان در رنج جانكاه و دائمي به سر مي برند. اما آنومي خانواده، مربوط است به روابط زناشويي و خانوادگي. زن و شوهر و خانواده در چارچوب تعريف شده قرار نمي گيرند و احساسات كنترل ناشده، رها مي گردند. چون اين چارچوب ديگر پاسخ احساسات و عواطف تشديد شده و آرزوهاي گسترش يافته را نمي دهد. لذا بايد پاره شود. بشكند و فرو بريزد. دوركهايم مي گويد طلاق علت قدرتمند اين نوع آنومي است.
انـجـمـن حـمـايـت و يـاري آسـيـب ديـدگـان اجـتـمـاعـي
احــيــا ارزشــهــا
خلاصه سخنراني آقاي دكتر پيران
موضـوع سخنرانـي : "جامعـه آنوميـك و بحـران هويت جوانـان"
اين سخنراني مبتني بر يافته هاي پژوهشي كه بر روي 210 نوجوان و جوان انجام گرفته، تنظيم شده است.
مفاهيم“جامعه آنوميك” و“هويت” هر دو مفهوم از مفاهيم مناقشه برانگيز علوم اجتماعي به خصوص روان شناسي است. در ابتدا لازم است خلاصه اي از سير تاريخي اين دو مفهوم بيان گردد.
آنومي چيست؟ آنوميا در يونان باستان به معناي فاقد قانون ( ناعادلانه)، بي اخلاقي( غيرقابل ارزشيابي با اخلاق) به كار برده شده است. در تعابير مختلفي كه از اين مفهوم شده نوعي اغتشاش و بي نظمي است كه بالاخره نمي توان پي برد كه بار مثبت دارد يا بار منفي. زيرا گرچه در بيشتر متون منفي به كار مي رود ولي جاهايي نشان دهنده يك جريان ساخت شكنانه است، مثل اينكه يك سنتي را مي شكند، يك بندي را پاره مي كند و يا قيدي را آزاد مي كند كه نهايتا برداشتي مثبت است. رد پاي آنومي را در متون ايراني نيز مي توانيم به خوبي پيدا كنيم، خصوصا در عرفان. در قرن شانزدهم و هفدهم در يونان و روم به معني بي اعتنايي به قانون ازلي و بي توجهي به قانون الهي تعبير شده است. ژان ماري گويو از آن به معناي مثبت استفاده ميكند و معتقد است از يك نظر يك “ضداجتماعي”، به آينده ايده آل توجه دارد. ولي دوركهايم جامعه شناس فرانسوي در نقد نظريه ژان گويو به آن معناي منفي مي دهد. در دو كتاب او تقسيم كار در جامعه (1893) و سپس كتاب خودكشي (1897) رد پاي اين واژه را مي بينيم، كه در برگيرنده حالت يا صفتي است كه در آن مجموعه اي از قواعد حاكم بر كاركردهاي اجتماعي مفقود شده است. به نظر دوركهايم علت اصلي وقوع حالت آنوميك، سرعت شتابان صنعتي شدن است. منافع متضاد طبقات و گروه هاي اجتماعي، زماني براي رسيدن به تعادل ندارد و هيچ كس جاي خودش نيست. دروكهايم اشاره مي كند كه شهري شدن باعث مي شود نيازهاي كاركردن افزايش پيدا كند، ولي شرايط تشفي اين نيازها وجود ندارد. او در مورد ازدياد خودكشي در چنين حالتي مي گويد، آنومي حالت و وضعيتي از محيط اجتماعي است كه بر اساس كاركرد اين محيط اجتماعي نرخ خودكشي افزايش پيدا مي كند. اين اوضاع و شرايط گوياي بهم ريختن قواعد تنظيم كننده جامعه است. اين مفاهيم اشاره دارد به اين كه جامعه داراي قواعد تنظيم كننده است، بعد از طي يك دوره بحراني به تعادل مي رسد و تعادل را باز توليد مي كند. وي از دو نوع آنومي اقتصادي و آنومي خانواده سخن مي گويد. وي مي گويد آنومي اقتصادي حاكي از فروپاشي چارچوب ارزشهاي پذيرفته شده اي است كه چشم داشت ها را به ثبات مي گراياند. يعني جامعه قواعدي دارد كه چشم داشت هاي آدمي را تنظيم مي كند. وي در مورد آنومي اقتصادي مي گويد: شرايطي است كه آرزوهاي بي پايان به هر قيمت تجويز مي گردد و براي آنها هيچ توجيه عقلاني ارزشي يا دلايلي مبتني بر توانمندي نمي توان ارائه كرد. شرايطي كه در نبود قاعده خود قاعده مند شده است و آدميان قربانيان شرايطي هستند كه در تب و تاب به كف آوردن آروزهاي بي پايان در رنج جانكاه و دائمي به سر مي برند. اما آنومي خانواده، مربوط است به روابط زناشويي و خانوادگي. زن و شوهر و خانواده در چارچوب تعريف شده قرار نمي گيرند و احساسات كنترل ناشده، رها مي گردند. چون اين چارچوب ديگر پاسخ احساسات و عواطف تشديد شده و آرزوهاي گسترش يافته را نمي دهد. لذا بايد پاره شود. بشكند و فرو بريزد. دوركهايم مي گويد طلاق علت قدرتمند اين نوع آنومي است.
مرتن جامعه شناس ديگر آنومي را ناشي از فروپاشي ساختار فرهنگي مي داند و معتقد است زماني اين نوع آنومي رخ مي دهد كه تمايز مادي بين ارزشها و اهداف فرهنگي به وجود بيايد. وي از چهار شيوة انطباق با شرايط آنوميك صحبت مي كند.
1. شيوه همسازي و همرنگي: كه ايراني ها در اين زمينه خيلي قوي هستند، زيرا چاره اي نداشته اند. در يونان قديم وقتي كه طراحي شهري مي شود، نشست گاههايي را براي شهروندان تعبيه مي نمايند تا شهروندان در اين مكان ها بتوانند با يكديگر تبادل فكر كنند. ولي در ايران چنين مفهومي بنام شهرسازي يا طراحي شهري وجود ندارد. در متن هاي قديمي ايران به كلمه شهرساز بر نمي خوريم ولي معمار داريم، كه امروز نيز شهرسازي ما زير سيطره معماران است. در همسازي و همرنگي هم هدف هاي فرهنگي وجود دارد و هم وسايل نمادي شده.
2. شيوه ديگر انطباق، نوآوري است كه اين روزها نوآوري در بزهكاري رايج شده است.
مثلا مي گويد هدف فرهنگي وجود دارد، ولي نمي خواهد از وسايل نهادينه شده براي كسب آن استفاده نمايد و از روش ها و راه هاي خلاف براي طي مدارج استفاده مي نمايد.
3. شيوه ديگر انطباق، مقررات گرايي است: قائل بودن به يك اصالت شكلي، مانند بروكرات هايي كه فقط به تبصره و قانون فكر مي كنند و نمي گذارند كار پيش برود.
4. شيوه ديگر انطباق، انقلابي گري و شورشگري است. در اينجا مي تواند هم هدف هاي مثبت هم منفي وجود داشته باشند.و در اينجا او مي خواهد يك سري وسايل نمادي شده جديد و يا يك سري وسايل نمادي شده موجود را تعريف كند. بنابراين يك سري را منفي نقد مي كند و يك سري را تأييد و خلق مي نمايد.
مطالعه كجروي و جرم و تبهكاري: كم كم آنومي به معناي يك ويژگي شخصيتي به كار مي رود و جنبه سايكولوژيك پيدا مي كند كه با مفهوم از خود بيگانگي يكسان مي شود و بعد مقياس سنجش از خود بيگانگي رايج مي شود و از اينجا به بعد مفهوم آنومي بين جامعه شناس و روان شناس در نوسان است.
دكتر پيران در ادامه بحث تعريفي از هويت ارائه مي نمايد:
هويت: از كلمه Idendity لاتين سرچشمه گرفته كه به معناي هماني و تداوم است. به عبارتي پايداري و تداوم در حين دگرگوني و وحدت در عين كثرت است. هم به وضعيت و شرايط و هم ايستار و برداشت و هم باور ارتباط دارد.
اما هويت در عرصه جديد در غرب با مفهوم فردگرايي رابطه دارد. آدم هايي كه دچار سرگشتگي شده اند و به ذره تبديل شده اند. جامعه اي كه آدم ها را به اتم تبديل كرده، اين سئوال مطرح است كه واقعا هر كسي كيست؟ در تحليل هويت دوجريان به چشم مي خورد. يكي نظريه سايكوديناميك(پويايي رواني)وديگري تحليل جامعه شناختي.
بحث پويايي رواني، بر پايه نظرات فرويد قرار دارد كه، بعد نظريه همسان سازي است كه كودك خود را با اشياء خارجي يا با والدين و يا شخصي خارجي همسان مي كند، “همانندسازي” مي كند.
به نظر او سوپر ايگو ( Super Ego)، والدين هستند كه در همانندسازي كودك ظاهر مي شوند و از آن طريق او يك هويت براي خود تعيين مي كند و دائما اين هويت را تقويت مي كند و تغيير مي دهد. بالاخره در يك دوره اي كم كم شكلي براي اين هويت پيدا مي كند. در نظريه سايكوديناميك، ساخت رواني داراي هسته مركزي است كه با هويت پايدار يا متداوم است، اگرچه حاكي تناقض بوده ولي مشخص مي شود. يعني يك چارچوب تعريف شده كه در آن اين نوسانات مي تواند اتفاق بيافتد.
ليختن اشتاين از ظرفيت “ همان ” ماندن در غوغاي تغيير مداوم ياد مي كند اما تحول در اين ديدگاه با نظريه اريكسون آغاز مي شود. او هويت را فرايندي مي داند كه در درون فرد و در درون فرهنگ اجتماع ( محله) ساخته مي شود. پديده اي كه هويت را به وجود مي آورد از دو پديده فرد و فرهنگ سرچشمه مي گيرد. اريكسون اولين كسي است كه در خلال جنگ جهاني دوم بحران هويت را مطرح مي كند و مي گويد بيماراني هستند كه مفهوم هماني شخصي و تداوم فرهنگي را از دست داده اند. او در تقسيم بندي خود مي گويد جواني به عنوان بحراني فراگير است كه در واقع امكان اغتشاش در هويت شخصيتي در دوره نوجواني به صورت بالقوه وجود دارد كه نهايتا از طريق ايمان به يك ايدئولوژي اجتماعي تبديل مي شود. و در اينجاست كه بحران قابل حل مي شود. او معتقد است هر جامعه داراي نياز روان شناختي براي نظامي از ايده هاست كه برداشتي از جهان را قابل قبول مي كند. اين برداشت، مبناي ساختن ارزشهايي مي شود كه جوان با رجوع به آن ارزشها، بحران جواني را طي مي كند و به يك شخصيت و هويت پايدار تا آخر عمر مي رسد. در اين رابطه بحران شخصي و نقطه ي تاريخي شديدا به هم مرتبط هستند. هويت يابي فرايند نامگذاري و جايگاه يابي خودمان در مقوله هايي است كه در اجتماع بنا شده است. زبان در اين فرايند نقش كليدي دارد. هر دو سنت سايكودايناميك و جامعه شناختي به مبناي وصل دنياي دروني و بيروني است. عده اي معتقدند كه دنياي مدرن، حس هويت را زايل كرده و شرايط آنوميك را پديد آورده است. داستان كوتاه قرن بيستم، گوياي اين هيچ انگاري و اين هم زيستي آنومي و هويت است. در تمامي اين داستان صحبت از فروپاشي نفس است و بعد همزمان تقاضا براي هويت است يعني برگرديم و هويت خود را كشف كنيم و چيستي خود را تعريف كنيم. دو نوع نگاه به اين فورپاشي وجود دارد. يكي خوش بينانه مي گويد، كه دنياي جديد داراي فرديت و انتخاب از ميان هويت هاي متكثر است. لذا انتخاب آنها بسيار گسترده شده و انواع هويت ها را نمي توانند انتخاب كنند و در مقابل نگاه بدبينانه مي گويد، فرهنگ توده وار بيگانگي را همه گير مي كند، لذا در دنياي همه بيگانه و دنياي آنوميك، دنياي بي هويت به وجود مي آورد. در اينجا بايد به مسئله جوان هم نگاهي بكنيم در چهل سال گذشته بالاترين ميزان جوان را در حوزه عمومي شاهد هستيم، وقتي جوان را در بحث عمومي نگاه مي كنيم، جوان تبديل مي شود به كار، ازدواج، اوقات فراغت و . . . .
اين برداشت از جوان نه با مذهب هماهنگ است نه با هيچ چارچوب عقلاني ( اينكه جوان را به عنوان كار يا يك شغل بپنداريم). از نكته هاي مهم يافته هاي اين تحقيق، بي هويتي و انكارگرايي اين جوانان است.
وقتي يك فضايي فراهم مي شود(مانند مسابقات فوتبال) يكبار سياسي و يا جنبش اجتماعي پيدا مي كند. يعني اگر تا به حال غيرعلني بود، وقتي شرايط فراهم شد علني مي شود.
اين جوانان معتقدند كه بدون استثنا پدران و مادران ما را كجرو تعريف مي كنند. خطر ديگري كه اين جوانان را تهديد مي كند مسئله سكس است و مصرف گرايي آن و زياده خواهي و بيخودي مصرف كردن است. نكته ديگري كه در خلال تحقيقاتم به آن برخورد كردم مصرفي شدن همه ارزشهاست. شبكه اي شكل گرفته كه الگوي مصرف گرايي سكس است. كه به خاطر محدوديت هاي اعمال شده به يك نوع مصرف گرايي و يافتن جنبه هاي اقتصادي تبديل شده است و سن اين افراد بين 14 تا 18 سال است. يك قواعد رفتاري و الگو جديد براي اين كار تعريف شده است. واژه سازي شده و زبان بخصوصي بوجود آمده است. در بين اين جوانان چند خرده فرهنگ شكل گرفته است. كاركرد خرده فرهنگ، ارائه راه حل به درگيري ها و تضاد دروني است. جوانان دچار چند چهره گي شده اند. در هر موقعيتي دقيقا خود را با شرايط تطبيق مي دهند. ديالوگ بين معلمان اين شاگردان، ركيك، توهين آميز و تحقير آميز است. فكر مي كنم اين دوران سخت ترين دوران