دانلود مقاله در مورد محمدرضا آقاسي
دسته بندي :
مقاله »
مقالات فارسی مختلف
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..DOC) ( قابل ويرايش و آماده پرينت )
تعداد صفحه : 38 صفحه
قسمتی از متن word (..DOC) :
2
زندگينامه
زندگينامه:
محمدرضا آقاسي، 24 فروردين ماه سال 1338 در تهران در خانوادهاي مذهبي و شاعر متولد شد. وي به علت اختلاف نظر با مسئولين هنرستان تجسمي ادامه تحصيل نداد و به مدرك سيكل اكتفا كرد. آقاسي قبل از انقلاب، در سالهاي 55 و 56 به عضويت انجمنهاي ادبي آن زمان درآمد و بعد از انقلاب نيز از محضر اساتيدي چون مهرداد اوستا و يوسف ميرشكاك استفاده نمود.
وي از سال 51 شروع به سرودن شعر نمود اما عمده اشعار وي متعلق به سالهاي 68 به بعد است.آقاسي مدتي نيز در جبهههاي جنگ در مناطق شوش دانيال و جزيره مجنون و سه راه جفير و شلمچه بود.از وي كه با مثنوي بلند شيعه در جامعه شناخته شد، اشعار زيادي در خصوص جبهه و اهل بيت بر جاي مانده است.
محمدرضا آقاسي،شاعر و مثنويسراي اهل بيت عصمتوطهارت،در سن
2
٤٦ سالگي،بامداد سه شنبه سوم خرداد ماه ٨٤ به علت عارضه قلبي در مركز تخصصي قلب تهران دار فاني را وداع گفت.پيكر وي دو روز بعد يعني5 خردادماه از مقابل معراج الشهداي تهران تشييع و در قطعه 44 شهيدان بهشت زهرا ، جايي که هميشه آرزويش را داشت به خاك سپرده شد. همزماني فوت او با انتخابات در آن سال باعث شد تا اصحاب رسانه نتوانند بزرگي زواياي شخصيتي وي را به مردم معرفي کنند؛ هر چند که او مردمي ترين بود.
زندگي آن مرحوم ازدهان خود :
ضمن معرفي خودتان لطفا مختصري از زندگيتان را بيان بفرماييد؟
بسماللهالرحمنالرحيم. من محمدرضا آقاسي ، فرزند ششم، پسر چهارم كه در 24 فروردين 1338 در يك خانواده مذهبي در تهران به دنيا آمدم پدرم در بازار تهران مغازه كبابي داشت. آخرين مدرك تحصيلي من، سوم راهنمايي است. دو سال هم در
4
هنرستان تجسمي پسران درس خواندم اما از بس با ناظم و اساتيد آنجا اختلاف نظر داشتم، در سن 16 و 17 سالگي موجب اين شد دو سال ما را مردود و سپس اخراج كنند.
شما سرودن شعر را از چند سالگي آغاز كرديد و چگونه متوجه چنين استعدادي در خود شديد؟
دو برادر بزرگتر من به نامهاي «محمد حسن» و «محمد مهدي» در مسائل شعر قبل از من كار ميكردند و خواه ناخواه اين مطلب در منزل ما بود. شاهنامهخواني يا حافظخواني و يا تذكرةالاولياخواني برادرم محمدحسن و نيز چون مادرم هم مداح اهل بيت بود و عمدتا ديوان جوهري را يا بعضي از اشعار صغير اصفهاني و امثال اينها را در منزل ميخواند تا حفظ شود تا در مجالسي كه ميرود بتواند به راحتي و با تسلط اداره كند. به همين دليل صداي شعر هميشه در گوش ما زمزمه ميشد و آشنايي من با حافظ شايد از سال 50 به بعد، يعني در سن 12و 13 سالگي بود اما تقريبا سال 51 و 52 اولين كلمهها رو من به هم ميبافتم. تا به مرور زمان كم كم شروع كرديم با همان سن كم و با همان ديدگاههاي آن زمان قبل از انقلاب خودمان، كلمههايي را سر هم ميكرديم. همچنين من قبل از انقلاب اسلامي (سالهاي 55 و 56) به بعضي از انجمنهاي ادبي آن زمان ميرفتم و هم اشعار شعرا ميشنيدم و هم نوشتههاي خودمان را كه فكر ميكرديم شعر هست، ميخوانديم و به نوعي خودمان را محك ميزديم و بعضي وقتها شعرها نقد ميشد و يواش يواش رسيديم تا آنجا كه بعد از انقلاب از محضر بعضي از دوستان و اساتيد خوب همچون استاد مهرداد اوستا و استاد يوسف ميرشكاك، درسها گرفتيم و تا به اينجا رسيديم.
4
اولين شعري كه سروديد را به خاطر داريد؟
اولين شعر يا اولين بافته، اين با هم فرق ميكنه. آن چيزي كه مورد نظر هست، اگر شعر باشه؟ من هنوز خودم اين چيزهايي كه مردم ميگن شعر هست شعر نميدانم. اگر مسئله اولين كلام بافته شده باشه، فرق ميكنه ولي خب. در آن اوايل كارهايي كه بوده در حد شعر نبوده و نيست و من الان شعرهايي كه در جاهاي مختلف ميخوانم عمدتا از سال 1368 به بعد سروده شده. يعني آن سابقه 16 و 17 سال قبلش را من به عنوان شعر قبول ندارم.